صبح بود
شب بود
يکي از آن روزهاي دور...
باخداترين داروغهي شهر مصادره کرد
سوداي تو، تمام ِ بودنم را!
روزي هزار بار
فاصله را وجب ميزنم که...
از اين جا تا تو
چند کوه؟
چند سيب؟
چند دل...؟
ديبا عليخاني
صبح بود
شب بود
يکي از آن روزهاي دور...
باخداترين داروغهي شهر مصادره کرد
سوداي تو، تمام ِ بودنم را!
ديبا عليخاني
0 Comment:
Post a Comment