دلم شعر ميخواهد امشب و بوسه
و نوايي كه نام مرا زمزمه كند در خلوت
و گوشي كه صداي مرا تشخيص دهد در همهمه
و دلي كه بلرزد به ياد من
و دستي كه نوازش بداند
و گونهاي كه سرخ سرخ باشد از شرم
در آن هنگام كه نگاهمان گره خورده در هم
دلم شعر مي خواهد امشب و ناله
و خاطره اي كه ساخته مي شود
و اميدي كه نقش مي بندد
و دورنمايي كه خود مي نمايد
و انبساطي كه در آغوش زاده مي شود
دل تنگ من امشب
بي صبرانه شعر مي خواهد و سكوت
سكوتي كه در آن گفتگو جاريست و عشق مواج است
آن هنگام كه زمان به سكون محكوم است
و تا ابد امتداد خواهد يافت تك بوسه هاي احساس من
دلم شعر مي خواهد امشب و مهتاب
و نوري كه روشن كند شب را به جاي روز
و گرمايي كه بسوزاند لب را به جاي دل
و عشقي كه آشكار است در ضربان تند قلب من.
0 Comment:
Post a Comment