Free Copy From This Blog -all Object-

کپی برداری از عکسها و مطلاب آزاد است
بر روی عکسها کلیک کنید تا در اندازه واقعی ببینید

Wednesday, April 23, 2008

چند هایکو

بعد از آن همه سرگرداني
روي وجب به وجب خاک
بعد از آن همه جستجو روي نقشه‌هاي جهان
دانستم
دستان توست وطنِ من!
..........
کارت پستالی

با بوسه یک زن و یک مرد
با پوزه‌بند
که زیرش نوشته"ایدز"
فرستاد، نوشت
در این زمان عجیب
تو عشق را چگونه می‌بینی؟
نوشتم
مثل نوک زدن دو پرنده به هم
بی بند
بی پوزه‌بند
..........

چه عمري گذشت
تا باورمان شد
آنچه که باد برد، ما بوديم!
..........

چه غربت غريبي است
غربت عابري
که در کوچه‌هاي شهر خويش
غريبانه مي‌خواند
..........

براي پخته شدن
رو به عشق آورديم
سوختيم!
..........

بند به پايم زدند که بمانم
گسستم و رفتم
تو بال دادي‌ام براي رهايي
رها گشتم و ماندم!
..........

باد مي‌بردمان
پنداشتيم که خود مي‌رويم
برباد شديم!

قدسي قاضي نور

0 Comment: