بيتابانه در انتظار توام
غريقي خاموش
در کولاک زمستان.
فانوسهاي دور سوسو ميزنند
بيآنکه مرا ببينند
آوازهاي دور به گوش ميرسند
بيآنکه مرا بشنوند.
من نه غزالي زخم خوردهام
نه ماهي تنگي گم کرده راه
نهنگي توفان زادم
که ساحل بر من تنگ است.
آنجا که تو خفتهيي
شنزاري داغ
که قلب من است.
شمس لنگرودي
0 Comment:
Post a Comment