آوازهاي رنگي خود را ز سر بخوان!
با برگهاي قهوهاي و سرخ و زرد خويش
نقش هزار پردهاي از يادها بکش...
لختي درنگ کن!
از سطر سطر دفتر يادم عبور کن!
با من کتاب خاطرهها را مرور کن!
تو يادگار عمر به تاراج رفتهاي
در روزهاي خاطرهانگيزت
پيچيده عطر کودکي و نو جوانيام
من دکمههاي لباسم را
با دستهاي مهر تو ميبندم
در کوچههاي خاطرهانگيزت
دنبال عمر گمشده ميگردم
گلدان شمعداني و ياسم را
با قطرههاي مهر تو
آب ميدهم
با من بمان!
با من بخوان!
با برگهاي قهوهاي و سرخ و زرد خويش
نقش هزار پردهاي از يادها بکش...
لختي درنگ کن!
از سطر سطر دفتر يادم عبور کن!
با من کتاب خاطرهها را مرور کن!
تو يادگار عمر به تاراج رفتهاي
در روزهاي خاطرهانگيزت
پيچيده عطر کودکي و نو جوانيام
من دکمههاي لباسم را
با دستهاي مهر تو ميبندم
در کوچههاي خاطرهانگيزت
دنبال عمر گمشده ميگردم
گلدان شمعداني و ياسم را
با قطرههاي مهر تو
آب ميدهم
با من بمان!
با من بخوان!
0 Comment:
Post a Comment