عشق من!
میخواستم برایت نامهای بنویسم
نامهای که باز گوید
اشتیاقم را برای دیدارت
هراسم را از تصور گم کردنت
احساسم را فراتر از خواستن
دلتنگی وصفناپذیری را که لحظهای ترکم نمیگوید
و کشش شورندهای را که یکسره تسلیم آنم...
عشق من!
میخواستم برایت نامهای بنویسم
سرشار از راز و نیازهای عاشقانه
سرشار از خاطراتم با تو
از تو
از لبانت به سرخی حنا
از گیسوانت به تیرگیِ گِل
از خرامیدن ناز نازانت
از نوازشهای روحانگیزت
که رقیبی برای آنها در اینجا نمییابم...
عشق من!
میخواستم نامهای برایت بنویسم
تا یادآور روزهای دیدار در میعادگاهمان باشد
و شبهای گمشده در لابلای علفزاران
یادآور خلوتِ سرسبزمان در سایهی درختانِ گوجه
ماهتاب تراویده از لابلای انبوه شاخساران نخل
یادآور جنون شهوت آلود
و تلخیِ گزندهی جداییمان
عشق من!
میخواستم برایت نامهای بنویسم
که سطر سطر آن را با آهی سوزناک و حسرتناک بخوانی
که از پاپا بومبو پنهانش کنی
و از ماما کنزا دریغش داری
که هزاران بار بخوانی با میلی سرکش و عطشی سیرابناپذیر
نامهای بی نظیر در سراسر کیلومبو
عشق من!
میخواستم برایت نامهای بنویسم
نامهای که نسیمِ وزان آن را به دستانت برساند
نامهای که درختان آکاژو و درختان قهوه
کفتاران و گاومیشان
نهنگان و ماهیان
تمامی کلماتش را فهم کنند
تا اگر نسیم در سر راهش گم کرد
جانوران و گیاهان
از سر دلسوزی به رنج جانکاه ما
سینه به سینه
ترانه به ترانه
نوحه به نوحه
داغ و تازه به تو برسانند
کلمات سوزان
کلمات محزون آن نامه را
میخواستم برایت نامهای بنویسم...
اما عشق من
افسوس، افسوس، افسوس
که تو را سواد خواندن نیست
و منِ بینوا را سواد نوشتن!
Free Copy From This Blog -all Object-
کپی برداری از عکسها و مطلاب آزاد است
بر روی عکسها کلیک کنید تا در اندازه واقعی ببینید
بر روی عکسها کلیک کنید تا در اندازه واقعی ببینید
گرفتن عکس در ایمیل
Sunday, September 14, 2008
برگرفته از کتاب شعر آفریقای معاصر
آنتونیو جاچینتو
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
0 Comment:
Post a Comment