Free Copy From This Blog -all Object-

کپی برداری از عکسها و مطلاب آزاد است
بر روی عکسها کلیک کنید تا در اندازه واقعی ببینید

Wednesday, September 10, 2008

هی... تو که رفته‌ای

به اين
كولی ِ كوچك
كه چشم‌هايش را
طوفان
پاهاش را
سنگراه‌های بی‌پايان
و دست‌هاش را
هفت‌آسمان
به نام ِ خود كردند.


به من نخند ماه!
كه پاورچين پاورچين
از كنار دلم می‌گذرم.
زير ِ دنده‌های چپم
پلنگی خوابيده است
به بزرگی ِ ابری كه تو را می‌پوشاند و باران نمی‌شود!

ماه!
من از غريدن ِ پلنگ و ابر می‌ترسيدم.

به من نخند
اگر كه در خواب راه می‌روم
و دست‌ها
و عروسك‌ها
و عشق‌هايم
همه از جنس خوابند.

به من نخند
كه شب ِ شعرهايم
مثل راه رفتن ِ دريا در خواب
بوی طوفان می‌دهند؛
بوی آن شب
كه آن كشتی‌ ِ‌ كوچك
رفت
تا بستر ِ اقيانوسی ديگر.

تو كه بيگانه نيستی ماه!
به پيشانی‌ام نگاه كن،
قشنگ‌تر از بهشت نيست،
وقتي كه سيب‌ها براي چيده شدن سرخ می‌شوند؟

ماه!
ابر، ابر، ابر می‌آيد
اين صدای مرغان دريايی است، می‌شنوی؟

اگر پلنگ بيدار شود!

آسيه امينی

0 Comment: