Free Copy From This Blog -all Object-

کپی برداری از عکسها و مطلاب آزاد است
بر روی عکسها کلیک کنید تا در اندازه واقعی ببینید

Wednesday, May 7, 2008

حال همه‌ی ما خوب است، اما، تو باور مکن

نه ريرا جان، نامه‌ام بايد کوتاه باشد، ساده باشد، بي‌حرفي از ابهام و آينه، از نو برايت مي‌نويسم:
حال همه ما خوب است،
اما...
تو باور مکن.
....
مي‌دانم
حالا سالهاست که ديگرهيچ نامه‌اي به مقصد نمي‌رسد
حالا همه مي‌دانند که همه‌ي ما يک‌طوري غريب
يک طوري ساده و دور
وابسته‌ي ديرسالِ بوسه و لبخند و علاقه‌ايم

آن روز...
همان روز که آفتاب بالا آمده بود
دفتر مشق ما هنوز خوابِ عصر جمعه را مي‌ديد
ما از اولِ کتاب و کبوتر تا ترانه‌ي دلنشين پريا
ريرا و دريا را دوست مي‌داشتيم
...
مي‌داني؟
ديگر سراغت را از نارنجِ رها شده در پياله‌ي آب نخواهم گرفت
ديگر سراغت را از ماه، ماهِ درشت و گلگون نخواهم گرفت
ديگر سراغت را از گلدانِ شکسته بر ايوانِ آذرماه نخواهم گرفت
ديگر
نه خوابِ گريه تا سحر
نه ترسِ گمشدن از نشانيِ ماه
ديگر نه بُن‌بستِ باد و نه بلنداي ديوارِ بي‌سوال

من، همين منِ ساده... باور کن...
براي يکبار برخاستن هزار‌هزار بار فروافتاده‌ام
ديگر مي‌دانم نشاني‌ها همه دُرُست
کوچه همان کوچه‌ي قديمي و کاشي همان کاشيِ شبْ شکسته‌ي هفتم
خانه همان خانه و باد که بي‌راه و بستر که تهي ...
ها ريرا
مي‌دانم ...
حالا مي‌دانم همه‌ي ما جوري غريب ادامه‌ي دريا و نشانيِ آن شوقِ پُر گريه‌ايم
گريه در گريه ...
خنده به شوق...
نوش نوش...
لاجرعه‌ي ليالي...
در جمع من و اين بُغضِ بي‌قرار،
جاي تو خالي...

جاي تو
.خالي

سيد علي صالحي

0 Comment: