1
از حالم پرسيدي
بايد بگويم
تب دارم
گوشم درد ميکند
گلويم ميسوزد
سرم ميترکد
تمام عضلاتم منقبض شدهاند
پشت کاسه چشمهايم درد ميکند
ناخنهايم ميشکنند
موهايم ميريزند
معدهام مي سوزد
يبوست دارم
گاه هم اسهال و دلپيچه
اما حال قلبم خوب خوب است
2
در رو که به هم کوبيدي و رفتي
ميدونستم برميگردي
سيگار محبوبت
خونه بود
اون گوشه
کنار تخت
پرتاب شدم
با تک ضربه
انگشت کوچک تو
و
هيچ
قانون جاذبه
مرا
آغوش نکشيد
هر قطعهام
جايي در کهکشان
پراکنده است
لیلا علیپور
0 Comment:
Post a Comment